13ماهه ی خونه ی ما
پسرک مهربون من 13 ماهه شدی مبارکت باشه عسلم
از وقتی یک سالگی رو رد کردی خیلی تغییرات عجیبی کردی
خیلی تلاش میکنی که حرف بزنی وکلمات بی معنی ومفهومی رو هم به زبون میاری که میخوای من جواب بدم ولی خوب من چیزی متوجه نمیشم وهمون حروف رو بهت بر میگردونم وتو خیلی ذوق میکنی
بسیار بی پروا از مبل ومیز وتخت بالا پایین میری
وقتی یه چیزی بخوای وما بهت اجازه ندیم میخوای با گریه کار خودتو انجام بدی ولی مامانی توجهیی نمیکنه به گریه ت وبنابراین زود بحث رو عوض میکنی
این تمایلی به راه رفتن نداری فقط چهاردست وپا خیلی سریع خودتو می رسونی به هدفت ..وقتی روی سرامیکا راه میری کف دستات اینقدر صدا میده جونممممممممممم
خیلی خب دس دسی میکنی
بای بای
قایم باشک رو هم خیلی دوست داری
لباس عوض کردن رو اصلااااااا دوست نداری همین طور پوشک کردن ...خیلی دوست داری بیرون بری وهر وقت کسی میخواد بره بیرون شما هم پشت سرش گریه میکنی مخصوصا بابایی
ماما
بابا
دَدَدَ
نَ نَ َ
داااااااااااااااغغغغغغغغغغغغغغغغ با همین غلظت ادا میکنی
خبرررررر.....محمد عمادیه دختر خاله دیگه هم به دنیا اومده یه پرنسس کوچولو ....هنوزم اسم نداره این پرنسس
شما هم فکر میکنی عروسکه ومیخوای بهش نزدیک بشی ..میری کنارش میشینی وهی دستات رو میزنی روی پاهات ومیخوای عکس العمل ما رو بدونی ....مثل همه وقتایی که کم کم به وسایل نزدیک میشی وهی فاصله خودتو کم میکنی وبه روش حساسیت زدایی میخوای به خواسته ت برسی
وقتی این جوری کنار سوژه مورد نظر وول میخوری یعنی داری به زبان بی زبانی کسب اجازه میکنی...