محمد عمادمحمد عماد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

محمـــــــــــــــــد عماد

25ماه محرم با ماه کوچولو ...

1391/9/9 11:07
نویسنده : مامان مریم
151 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ماه کوچولوی مهربون من

سلام دوستان گلم

امسال ماه محرم برام حال وهوای عجیبی داشت ...با خیال راحت رفتم عزاداری ...درسته بازم حرف وحدیث زیاد بود ولی قابل تحمل بود ...ماه کوچولوی 29 هفته ای منم توی مراسم عزای امام حسین شرکت کرد ...شب اولی که رفتیم مراسم چون صدای بلندگو ها زیادی بلند بود کلی بی تابی می کرد ووول میخورد ولی از شبای بعدی دیگه عادت کرده بود ...

پارسال روز هفتم محرم جوابم منفی شد که تقریبا با همایش شیرخوارگان مصادف بود ...نتونستم برم همایش ولی با تلویزیون همراهی کردم حسابی دلم شکست ..کلی گریه کردم ونذر کردم اگه سال دیگه نی نی دار شدم شیر نذر کردم

امسال نذرمو ادا کردم نتونستم بازم همایش شیرخوارگان رو برم چون ترسیدم از شلوغی ولی توی جلسه ای که میرفتیم شب قبلش نذرمو ادا کردم .............قربون علی اصغر (ع)که با دستای کوچیکش گره های بزرگی رو باز میکنه ...

نمیدونم شما هم مثل من هستید یا نه من خیلی توی مراسم مختلف رفتار وگفتار افراد رو تحت نظر می گیرم شاید به خاطر رشته تحصیلیم باشه نمیدونم ولی توجهم همیشه به این دو مقوله هست ..چند نمونه شو میگم

شبا جلسه ای که می رفتیم ساعت 7 شروع مراسم بود با زیارت عاشورا بعد عن سخرانی از ساعت 7:30تا 8:30 بعد هم سینه زنی تا 10:30

اینو گفتم تا بگم جلسه به نظرم کمی طولانی بود ..با توجه به شلوغی سعی می کردم هر شب زود برم تا بتونم یه جای راحت داشته باشم که لگد نثارم نشه ...یه خانومی از فامیل که همیشه زود میاد جلسه برام یه جای راحت کنار پنجره میگرفت اگه من دیرتر می رسیدم ..خلاصه همون کنار پنجره که دو منظوره هم هست درب کشویی !مکان اختصاصی من بود ...چون یه کم درزش باز بود صاحبخونه یه بالش داده بود که میذاشتم کنار درز پنجره سرما نیاد داخل ....یه شب یه خانومی از این خانومای جا افتاده !!!اومد کنارم نشست ..یهویی بالش رو از کنارم برداشت وبهش تکیه کرد وگفت اینو من بذارم که کمرم سرما نخوره ...منم حرصم گرفت بالش رو ازش گرفتم وگفتم منم دقیقا به همین منظور اینو اینجا گذاشتم !!!!!شیطانهمیچین با تعجب منو نگاه کرد ولی چیزی نگفت ...منم که وجدان درد گرفته بودم سردرد هم گرفتم که چرا این کار رو کردم ...اومدم جریان رو برای همسری تعریف کردم گفت خوب کاری کردی تو اگه سرما بخوری نمیتونی دارو استفاده کنی ولی اون میتونه ههههه

به نظر خودم خودخواهی بود کار این خانومه ....شما چی میگید؟

یه شب هم دیر رفتم چون سونو وقت داشتم جای همیشگی اشغال بود رفتم زیر زمین ...کنار یه دختر جوون نشستم که سندرم داون داشت ... بینمون فاصله بود که این دختر خانوم کیفشو گذاشته بود

هر کی میومد مخصوصا از آشناهاشون با صدای بلند وخیلی محترمانه بهشون سلام میداد وپسوند خانم رو هم بکار می برد !مثلا منصوره خانم سلام خوبید؟بیاید کنار من بشینید !

جوابی که بهش بر می گشت خیلی خنک ورسمی بود !هیچ کس نیومد کنارش بشینه !!! همون خانوما میرفتن وسط راه می نشستن یا جای بقیه رو تنگ می کردن ولی کسی نیومد پیش این دخترک بشینه

منم تا آخر حواسم بهش بود هیچ حرکت نامعقولی ازش ندیدم که باعث آزار بشه !!!وقتی هم روضه میخوندن اینقدر اشک می ریخت که خدا میدونه منم از فرصت استفاده کردم واز خدا خواستم به حرمت اشکای این دختر که هیچ ریایی توش نیست گره از کار منو همه دوستام باز کنه ...

بازم توی کار بعضی از این افراد موندم که چرا ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بازم هست که بگم ولی چون سرماخوردم همین دو مورد کافیه ...

واما سونوی ماه کوچولو :توی 28 هفته و5 روز رفتم سونو وزنش 1280 گرم بود قربونش برممممم که دکتری که سونو کرد گفت خوبه ....یه عکس هم داد بهمون که داره خمیازه میکشه جونمممممممممم

مریم نوشت 1:قراره مطالب قبلی رو رمز دار کنم ..وقتی رمز دار شد رمز فقط برای خودم میمونه ووقتی ماه کوچولو بزرگ شد میدم بهش ....چون قراره عکسای نی نی هم ایشالله در آینده اضافه بشه نباید لو برم ..ممکنه آشنایی از این ورا رد بشه ...........

مریم نوشت 2 :توی این شبای عزیز به نیت همه مامانای منتظر ودوستای گلم که می شناسمشون 14 هزار صلوات فرستادم ایشالله خدا قبول کنه ..... دامن همه منتظرا سبز بشه ..

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)