محمد عمادمحمد عماد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

محمـــــــــــــــــد عماد

26.ورود به ماه هشتم ...

1391/9/17 21:13
نویسنده : مامان مریم
106 بازدید
اشتراک گذاری

سلام ماه کوچولوی عزیزم ...تویی که الان جزئی از وجودم شده ای ...

هفته 31 بارداری هم تموم شد و...پر از احساس های متناقض شدم این روزها

نمیدونم چه جوری منظورمو بگم که قابل درک باشه ...دوران زیبایی رو تجربه میکنم که برام سراسر رمز ورازه

گاهی فوق العاده سخت ودر همین زمان بسیار شیرین ...احساس سنگینی می کنم ...نشتن وبرخاستن ...خوابیدن مشکل شده ...ودر عین حال حس خوبی به من میده این اوضاع....

گاهی تکونای پسرک حسابی دردناکه وهمون لحظه حس میکنم همیشه همین طور بوده واین اتفاق جدیدی نیست که برام عجیب باشه ...انگار این تکونا همزاد خودم هستند ...

میدونم که خیلی دلم برای این روزا تنگ میشه ودلم میخواد هر روز به اندازه یک سال برام کش بیاد ..وهمین زمان دلم میخواد این دو ماه باقیمونده در چشم بر هم زدنی بگذره تا ماه کوچولو مو بغل کنم !

اینه که میگم سزشارم از احساس های متناقض...

شبا که بد خواب میشم وزمان می بره تا دوباره بتونم بخوابم از این حس خستگی وکلافگی لذت می برم !

زمانی که به خاطر سوزش معده اخم میاد روی پیشونم لبخند میزنم وخدا رو شکر میکنم ..

هر وقت که درد تموم بدنم رو فرا می گیره حس خوبی میاد سراغم ...حس مادری !!!

اون لحظه توی ذهنم برای فرداهای پسرکم برنامه ریزی میکنم وآرزو میکنم بتونم مادر خوبی براش باشم که با خیال راحت بتونه به من تکیه کنه

پسرکم این روزها حسابی شیطون شده وحرکتاش دردناک ...

خدایا شکرت ..خدایا شکرت که برایم مادری را مقدر کردی ...خدایا به کمکت نیاز دارم

کمکم کن مادر خوبی باشم..

نمیتونم زیاد بنوبیسم برات پسرم ...نشستن برام سخته ودردناک ...

مریم نوشت :هنوز پسرک ما بی اسم وبی اتاقه !! آخه مامان به این تنبلی دیدید؟

سرویس چوبش رو نیاوردن یک ماه تا الان تاخیر داشته ....خدا کنه این هفته بیارن دیگه ...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)