محمد عمادمحمد عماد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

محمـــــــــــــــــد عماد

عکس های 7تا 8 ماهگی پسرم

اینجا هم محمد عماد وباباش توی حرم حضرت معصومه (س) محمد عماد خونه خاله زهرا اونجا میری چکار مادر جان ماست خوردی دیگه چرا گریه میکنی ؟ داری خطرناک میشی هاااا محمد عماد بغل پسر خاله زهرا ست ..دانیال که خیلی هم با هم دوستن اینم دست پخت مامان مریم به مناسبت تولد 8ماهگی گل پسرم ..ببخشید خیلی خوب نشد چون همون شب باید می بردمت دکتر وتب داشتی ..یه دقیقه هم آرووم نبودی که من کارمو با حوصله انجام بدم ... در گوشی بگم :شلوار پات نیست ههههههههداستان داره برای خودش بعدا میگم ...
18 مهر 1392

8ماهگی نفس من

8ماهه که همدم لحظه هام شدی ...8ماهه که منم دوباره متولد شدم ...من مادر شدم با تولد تو ...همه زندگی من شدی ...پسرک دوست داشتنی من بی اندازه دوستت دارم تموم ساعتایی که سر کارم به تو فکر میکنم نفسم ..روز اول پاهام یارای رفتن نداشت ...خیلی سخت بود ..الان یه کم بهتر شده پسرگلم با پرستارش خوب کنار میاد فعلا ...ایشالله تاآخر همین جوری خوب پیش بره یک ماه گذشته خیلی خوب نبود چون پسرکم سه بار مریض شد ..نمیخوام توی وبش از ناراحتی حرف بزنم ..الان حالش خوبه ...دعا کنید هیچ بچه ای مریض نشه این یک ماهه خیلی عکس نگرفتم ازش چون دوست ندارم عکس بگیرم وپسرم بی حال باشه توی عکس ..نمیخوام این خاطرات زنده بشه هیچ وقت برام ...برای همین اصلا دست ودلم به ...
12 مهر 1392

7ماهگی قند عسلم

هفت ماهگی قند عسلم رو جشن گرفتیم ...اونم توی مسافرت ! رامسر بودیم اون شب ...روز نهم مرداد عباس آباد برای نهار موندیم ساعت حدود 5عصر بود داخل پارک کودک (اگه اشتباه نکنم )دعوت شدیم یه جشن تولد ...برای یه پسر 6ساله ...اما پسرک خیلی خوشحال نبود ! نمیدونم چرا؟یه مرد جوان براش تولد گرفته بود ..کیکی به شکل یه زین فوتبال که عشق بچه های این سن وساله ..اما قیافه پسر خیلی سرد وبی روح بود انگار از این جشن اصلا شادمان نیست ذهن من حسابی درگیر این موضوع هست از اون روز خلاصه پسر منم توی این جشن شرکت کردو ویه عکس یادگاری انداخت ...شیرین ترین روزهای زندگیمو دارم سپری میکنم ..پسرک شیرین ودوست داشتنی که حسابی منو سر ذوق میاره با کاراش یه نمونه از...
21 شهريور 1392