محمد عمادمحمد عماد، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

محمـــــــــــــــــد عماد

شب آرزوها

سلامممممممممممممم امشب شب آرزوهاست ...خدای من ..من یه عالمه آرزو دارم ..خیلی هول شدم ..دلم می لرزه ..خدایا نکنه من جا بمونم ..به فرشته هات بسپر هوای منم داشته باشن ..خیلی از آرزوهام مونده هنوز .. آرزو دارم که ...نه نمیشه بگم ..یعنی نمیتونم ..خدایا خودت بهتر از دل بنده هات خبر داری ..میدونی که چی به نفعشونه وچه به ضررشون پس من آرزو میکنم امشب برای من وهمه وهمه ....خوب رقم بزنی خدای ا من ازت خواسته دارم ..با آرزو فرق میکنه ..آرزو ممکنه محقق نشه ولی خواسته محقق میشه .. خدا ی من ..تواناترین ...مهربان ترین ...همراه همیشگی لحظات سخت زندگیم ..ازت میخوام : 1)همه دوستای منتظرمو مامان کنی 2)همه مریضا رو شفا بدی 3)گره از کار ه...
28 ارديبهشت 1392

پستانک ....

آیا دادن پستانک به نوزاد وشیرخوارمفید است وضرری ندارد؟ الف)دادن پستانک به نوزاد وشیرخوار درموارد زیر مفید وموثر است: 1 -بعضی از نوزادان وشیرخوارران سرشتی ناآرام وتحریک پذیرند،یعنی کودک شیرکافی از سینه مادر خورده است،کهنه او عوض شده،دربغل مادر یا درگهواره آرمیده ولی ناآرام است ونق می زند.این کودکان نیاز بیشتری به مکیدن دارند.اگر به این کودکان پستانک داده شود،آن را مک میزنند وبه خواب می روند.این کودکان زمانی که در رحم مادر بوده اند نیز انگشتان دست خود را می مکیده ان -بعضی از کودکان در سه ماهه اول تولدشان دچار دردهای قولنجی شکمی هستند.اگر به چنین کودکانی پستانک داده شود آرام تر خواهندشد. 3-مرگ ناگهانی کودک درشب.بعضی از کودکان به طور...
27 ارديبهشت 1392

غلت زدن گل پسرم

وایییییییییییییی خدای من چقدر شگفت انگیزه وقتی یه کار جدید ازت می بینم ..وقتی برای اولین بار خندیدی من روی ابرها بودم از ذوق ...وقتی برای اولین بار دستت رو به سمت دهنت بردی ..به نظرم یکی از بهترین لحظات زندگیم بود ....واما وقتی برای اولین باز غــلت زدی ...واییی من حواسم بهت نبود پسرم ..گذاشته بودم روی تشک بازی و..یهو دیدم خیلی داری نفس نفس میزنی !بهت نگاه کردم دیدم روی پهلو خوابیدی وتلاش می کنی که دستت رو از زیر شکمت در بیاری ..کمکت کردم وتو هم یه خنـــــده قشنگگگگگگگگ تحویلم دادی دقیقا سه ماه وپانزده روزت بود که غلت زدی فدای تو بشم من مریم نوشت :پسرمو در تاریخ 2/2/92 ختـــنه کردیم به روش حلقه ...الهی مادر دورت بگرده چقدر صبو...
24 ارديبهشت 1392

100 روزگی پسرکممممم

100روزه که بهشت به خونه م اومده ...100 روزگیت مبارک ماه من ..ایشالله 100 ساله بشی عزیز مامان حال وهوای این روزای من غیر قابل وصفه ..ایشالله قسمت همه منتظرا بشه ..الهی آمین ... خدایا شکرت که یه قطعه از بهشت خودتو به خونه م فرستادی ...شکرتت بابت وجود پسرکم ..به خاطر سلامتیش ..به خاطر بودنش .1000باز شکرت خدای مهربونممممممممم مریم نوشت :عکسادر ادامه مطلب ...
21 ارديبهشت 1392

سه ماهگی محمد عمادم .

پسرعزیزم ..مهربونم ...سه ماهگیت مبارک ...عزیزم ممنونم از بودنت ...فدای تو پسرگلم که منو لایق اسم مادر کردی ...امسال منم هم روز مادر رو تجربه کردم ..پسرکم سه ماهگیت همزمان شد با روز مادر ...ممنونم ازت که این حسو به من دادی ...می بوسمت گل من سه ماه گذشت از با هم بودنمون ..از کنار هم بودنمون ...چقدر شیرین میگذره این روزها ...وقتی برام می خندی . غرق در شادی میشم عاشق خندهاتم ..هر شب رو به امید خنده صبحت سپری میکنم ...خدایا شکرت به خاطر وجود پسرم ....به خاطر اینکه منم روز مادر رو تجربه کردم ... معنی عشق رو فهمیدم ...وقتی می خوابی پسرکم دلتنگ برق نگاهت میشم وثانیه ها رو برای بیدار شدنت میشمرم ...وقتی گریه میکنی وفقط وفقط توی اغوش خودم آرووم ...
12 ارديبهشت 1392

شیرین ترین سختی دنیا ...

امروز میخوام خاطره روزی که قطعه ای از بهشت نصیبم شد رو ثبت کنم تو وبلاگم...برای همیشه اون لحظات زیبا تو ذهنم ثبت شده... نمیتونم بگم دوران بارداری راحتی داشتم ولی می تونم به جرات بگم خیلی شیرین بود خیلی ...استراحت مطللق بودم ومحدود !این شرایط برای کسی که شاغل هست سخت تره ...هرچه به ماههای آخر نزدیک تر میشدم استرس بیشتر ی داشتم ...از طرفی هم خیلی شوق دیدن پسرکم رو داشتم که گنجینه ای که 9 ماه در ردونم پرورش دادم وببینم ...هفته های آخر خیلی کشدار بود ..تقویم دیواریم پر شده بود از تیک هایی که هر روز صبح میزدم بگذریم ... اخرین ویزیت دکترم 4 بهمن ماه بود خدا خدا می کردم بهم وقت عمل بده ونگه برو یه هفته دیگه بیا ..وقتی تو مطبش برام معرفی ن...
7 ارديبهشت 1392

دوماهگی پسرم

دو ماهگیت مبارک پسرکم همیشه استرس دو ماهگی گل پسری رو داشتم به خاطر واکسن! از وقتی به دنیا اومده روزا رو میشمردم که این بحران رو به خوبی سپری کنم !خیلی می ترسیدم ازش پسرم خیلی صبوره وتحمل درد داره ...ولی با این وجود نگران بودم .. زن عموی محمد عماد توی همون مرکز بهداشتی که پرونده پسرم هست کار میکنه ومن تا حدودی خیالم راحت بود ولی بازم ... شبش نتونستم خوب بخوابم همش تصور می کردم که چه اتفاقی میفته ...ساعت 7 قطره استامینوفن دادم بهش وبا مامانم هماهنگ کردم که با هم بریم ..همسری هم مرخصی ساعتی گرفت تا ما رو برسونه به مزکر بهداشت که اتفاقا خیلی هم به خونه نزدیکه اما از ترس گریه پسرک با ماشین رفتیم ...تموم مدتی که قد ووزن محمد عمادم رو ...
14 فروردين 1392

سال نو مبارک

بهار طبیعت بر همگی مبارک امیدوارم سال جدید سالی سرشار از موفقیت برای همه باشه خانواده کوچیک ما هم امسال سال نوی متفاوتی رو تجربه کرد...امسال پسر کوچولوی ما هم سفره هفت سین رو دید واولین بهار رو تجربه کرد ایشالله 120 تا بهار رو ببینه ..الهی آمین حس خیلی خوبی بود امسال بعد سالها یه هفت سین سه نفره داشتیم ...سفره ای که خیلی هول هولکی ودر حالی که محمد عماد تو بغلم بود چیده شد ! پسرم 52 روزه بود لحظه سال تحویل ...قربونش برم هر سال که تموم میشه به این فکر میکنم که در اون چه اتفاقهای خوب وچه خدای نکرده حادث تلخی داشتیم سال 91 برای من بهترین ها رقم خورد ...مادر شدم ...روزهای خیلی خوبی داشتم توی سال گذشته ..اون لحظه ای که جواب تست ب...
6 فروردين 1392

40 روزگی پسرمممم

نوزدهم اسفند پسرکم 40 روزه شد 40 روزه که بهشت به خونه م اومده ...قربون قدمت پسر مهربونم همه دنیای منو پدرت هستی عزیزممم مریم نوشت :وبلاگم هم یک ساله شد پارسال 19 اسفند وبلاگ ساختم واز خدا خواستم که ماه منو بهم بده وامسال 19 اسفند ماه من 40 روزه بود خدایا ممنونتم ....خدایا شکرت که منو ناامید نکردی ...خدایا همه منتظرا رو دریاب.. یه خواب راحت بعد حموم 40 روزگی ...
21 اسفند 1391